درباره وبلاگ


دوستای عزیز.سلام. بی نهایت ممنون که از وبلاگ ما دیدن می کنید.راستی لطفا در نظر سنجی شزکت کنید و نطر هم یادتون نره.
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 20
بازدید هفته : 27
بازدید ماه : 93
بازدید کل : 23230
تعداد مطالب : 168
تعداد نظرات : 204
تعداد آنلاین : 1

<
نم نم باران
شیشه پنجره را باران شست از دل من اما چه کسی نقش تو را خواهد شست؟




اشک گاهی از لبخند با ارزش تره...

چون لبخند رو میتونی به هر کسی هدیه کنی ،

اما اشک رو فقط برای کسی میریزی که نمیخوای از دستش بدی....

..:ولنتاین مبارک :...



یک شنبه 25 / 11 / 1392برچسب:, :: 13:40 ::  نويسنده : محیا .مبینا و آریانا
سلام . . . خدا رو شکر امتحانا تموم شد فقط مونده کارنامه های طلایییییییییییییی.......مهر شده
با اینکه مدرسه محیا و اریانا جدا از من (مبینا) هست اما دوستیمون پابرجاست....
قصد داشتم باهاشون برم مشهد اما جور نشد ، الان دوستای خوبم اونجان...
امیدوارم منو فراموش نکرده باشن... که مطمئنم نکردن.......................
دوست جونیام التماس دعا........ محتاجید به دعا..... :)))


سه شنبه 29 / 10 / 1392برچسب:, :: 18:55 ::  نويسنده : محیا .مبینا و آریانا

 

شب تا سحر،من بودم و لالای باران

اما نمیدانم چرا خوابم نمی برد!

غوغای پندارم نمی مرد.

غمگین و دلسرد،

روحم،همه رنج،

جانم،همه درد،

آهنگ باران دیو اندوه مرا بیدار می کرد

چشمان تبدارم نمی خفت.

افسانه گوی ناودان،افسانه میگفت...



چهار شنبه 25 / 9 / 1392برچسب:, :: 20:54 ::  نويسنده : محیا .مبینا و آریانا

چقدر سخته...تو چشمای کسی که تمام عشقت رو ازت دزدید و به جاش یه زخم همیشگی رو بهت هدیه داد زول بزنی و به جای

اینکه لبریز از کینه و نفرت باشی حس کنی که هنوز دوسش داری...

چقدر سخته... دلت بخواد باز سرت رو به دیواری تکیه بدی که یه بار زیر آوارش همه وجودت خرد و له شده...

چقدر سخته...تو خیالت ساعت ها باهاش حرف بزنی اما ف وقتی دیدیش هیچی جز سلام نتونی بگی...

چقدر سخته وقتی پشتت بهشه دونه های اشک گونه هات رو خیس کنه اما مجبور باشی بخندی تا نفهمه که هنوز دوسش

داری...

چقدر سخته...گل آرزوهات رو تو باغ دیگری ببینی و هزار بار تو خودت بشکنی و اون وقت آروم زیر لب بگی گل من باغچه نو

مبارک....!

واقعا سخته..................



یک شنبه 22 / 9 / 1392برچسب:, :: 7:50 ::  نويسنده : محیا .مبینا و آریانا

باران که می بارد :

یکی باید باشد که به تو زنگ بزند و بگوید چترت را برده ای ؟

یکی که نگرانت باشد حتی نگران اینکه زیر باران به این لطیفی خیس شوی …

یکی باید باشد که دست بکشد توی سرت و آب ها را کنار بزند …

اما چند وقتیست که باران دارد می بارد و کسی به من نگفته چترت را برده ای ؟

و کسی نبوده که دست بکشد توی موهایم …

اصلا همه ی اینها بهانه ایست که وقتی باران می بارد یکبار دیگر یاد تو بیفتم …



جمعه 13 / 9 / 1392برچسب:, :: 16:18 ::  نويسنده : محیا .مبینا و آریانا

نبار باران...................................عاشقانه اش نکن...................................

منــــــــــــــــــــــــــــــــــــ و او ، مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا نشدیـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـم !

 



جمعه 15 / 8 / 1392برچسب:, :: 17:17 ::  نويسنده : محیا .مبینا و آریانا

 

همه باران را دوست دارند...،

گاهی حتی عاشقانه....

اما من از باران،این اشک آسمان،تنفر دارم.

من با تنهایی خود فقط میتوانم ، روی شیشه های بخارگرفته بنویسم:

دلــــــــــــــــــــــتنگم.

اما... اما امان از این قطره های آسمانی،زود پاکش میکنند؛یگانه احساسی که توانایی بیانش را دارم.



دو شنبه 4 / 8 / 1392برچسب:, :: 19:51 ::  نويسنده : محیا .مبینا و آریانا

جغرافیای کوچک من

بازوان توست...

ای کاش

تنگ تر شود این سرزمین من..



پنج شنبه 2 / 8 / 1392برچسب:, :: 7:54 ::  نويسنده : محیا .مبینا و آریانا

♫♫♫

تا حالا شده دلت واسه خودت تنگ بشه

همه دردت یه آهنگ بشه

تا حالا شده

تا حالا شده یه چیزی ازت کم بشه

هرچی میخونی تهش غم بشه

تاحالا شده

تا حالا شده

دلم واسه خودم تنگ شده

چقدر صدام بی آهنگ شده

زندگیم بی تو بی رنگ شده

از وقتی قلب تو سنگ شده

منو از این قفس رها کن

دوباره اسممو صدا کن

یه بار تو چشمم نگاه کن

خدا فکری به حال ما کن

♫♫♫

♫♫♫

نباشی پیشم دیونه میشم

مثل اسفند روی آتیشم

از همه دنیا من میخوام تنها

سهم من باشی این شده رویا

دل من پیش دل تو گیره

تو نباشی بی تو میمیره

نذازین این عاشق دلش بگیره

بی تو دلتنگی منو میگیره

دلم واسه خودم تنگ شده

چقدر صدام بی آهنگ شده

زندگیم بی تو بی رنگ شده

از وقتی قلب تو سنگ شده

منو از این قفس رها کن

دوباره اسممو صدا کن

یه بار تو چشمم نگاه کن

خدا فکری به حال ما کن

♫♫♫

(متن اهنگ تا حالا شده از بابک جهانبخش )



جمعه 24 / 7 / 1392برچسب:, :: 18:6 ::  نويسنده : محیا .مبینا و آریانا



جمعه 17 / 7 / 1392برچسب:عاشقانه,رمانتیک,عکس زیبا,, :: 16:48 ::  نويسنده : محیا .مبینا و آریانا

شعر سيب از دکتر حميد مصدق و جواب فروغ فرخزاد به اين شعر

*تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز،
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت...


 " جواب زیبای فروغ فرخ زاد به حمید مصدق"

من به تو خندیدم
چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت: برو
چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را ...
و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت............!



من و یک پاییز و یک مهر در جاده ای پر پیچ و خم از برگ های نم پاییزی ، کمی مه و کمی بوی آتش چه لذتی داشت اگر تو هم کنارم بودی....



پنج شنبه 11 / 7 / 1392برچسب:پاییز,تنهایی,فصل زیبا, :: 13:35 ::  نويسنده : محیا .مبینا و آریانا

پاییز راعاشقانه دوس میدارم.

نه فقط برای زیباییش،نه.

برای این است که تنها کسی ست که میگذارد بی دغدغه در آغوش برگ هایش آرام گیرم.

فقط اوست که تمام غصه هایم را می بیند.

شاید این برگ ریزانش هم اشکی باشد که به درد من میریزد.



سه شنبه 7 / 7 / 1392برچسب:, :: 16:35 ::  نويسنده : محیا .مبینا و آریانا

سلاااااااااااااااااااااام........

آریانااااااااااااااااااااااااا و محیاااااااااااااااااااااااااااااا ، موووووووووووووووخام...

امیدوارم همتون توی درساتون موفق باشید...

من که امروز خیلی غمگین بودم ، چون جای آریانا کنارم و محیا پشتم خالی بود گریه

یادش بخیر... کل کل های نامه ای با محیا ، سر کلاس دفاعی . . .

یادش بخیر از پشت دست میکرد توی دل و روده ی من  و قلقلکم میداد......

و یادش بخیر خنده های ریز ریزمون با آریانا . . .

یادشـــــــــــــــــــــــــــــــــــ بخیر...



چهار شنبه 1 / 7 / 1392برچسب:یادش بخیر,مدرسه ها باز شده,, :: 19:10 ::  نويسنده : محیا .مبینا و آریانا

سلااااااااااااااااااااااااام.

خب دوستای عزیز خوبید؟

مدرسه که حتمااااااااااااااا خوش گذشته ؟آره؟

امروز برای ما که خوب بود .اولین روز دبیرستان.

البته مبینا پیشمون نبود ،دلم براش تنگیده کلییییییییییییی.(چهارشنبه ی هفته ی پیش دیدمشا خنده)ولی خوب نبود دیگه ،بغل دستم نبود.تازه با محیام تو یه کلاس نبودیم.ولی من شانس دارم زیااااااااااد .ناظممون معلم کلاس پنجم من بود منم که دانش آموز نمونش D:  گفت:باشه کلاستونو عوض میکنم.

خب دیگه سرتونو درد نیارم  امیدوارم امروز برای همتون روز خوبی بوده باشه و سالی که در پیش دارید خیلی خیلی خوب باشه.

با اینکه از هم جدا شدیم ولی این وبلاگ عزیز هیچ وقت از کار نمیوفته و فراموشم نیمشه.(حق نداره بشه وگرنه خودم محیا و مبینا رو میکشم D:)

روزتون خوش.



چهار شنبه 1 / 7 / 1392برچسب:, :: 13:42 ::  نويسنده : محیا .مبینا و آریانا

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 12 صفحه بعد